.
قسمت نبود بمونه اما منه دیونه
هر لحظه توی خونه میبینمش هنوزم
نمی دونه که تنها دارم می میرم اینجا
رفته کجای دنیا که اینه حال و روزم
تو خیلی وقته با من مثل غریبه هایی
سرده هوا عزیزم تو این هوا کجایی
ادامه مطلب
ناب ترین تصاویر عاشقانه همراه با متن
.
صبح ها یکی از خاطراتت که بیشتر از
همه دوستش دارم برایم شعر جدید دم میکند !
مینوشم ، دوستت می دارم و زندگی
شروع میشود …
.
ادامه مطلب
متن خاص غمگین جدایی، تنهایی و رفتن
دنبال کسی نگرد
که دارد غرق می شود
مرا که اینقدر آرام روی صندلی نشسته ام
و دارم چای مینوشم
نجات بده عاشقانه
ادامه مطلب
سلام خدمت دوستان عزیز
از این به بعد رمانهای سریالی رو قرار تو انجمن بذاریم اینطوری بهتره
واز دوستان عزیزی که میاین بازدید کسی مایل به همکاری تو انجمن یا وب بود
میتونه اعلام کنه
کسانی که همکاری میکنن میتونن کد پاپ اپ توی وب بذارن و همینطور
بنر وبشونو
دانلود فیلم خانه دختر با لینک مستقیم و رایگان
ژانر : اجتماعی |
سال ساخت : 1393 |
کارگردان : شهرام شاه حسینی |
سال پخش و اکران : 1396 |
مخاطب : بزرگسالان |
تهیه کننده : محمد شایسته
دانلود در ادامه مطلب(رایگان)
.
سه شنبه ۲۹ اسفند, ساعت ۷ و ۴۵ دقیقه و ۲۸ ثانیه بعد از ظهر
--------------------
:Norooz 2018/1397 time in
IRAN
Tuesday, March 20th 2018, 7:45:19 pm
در مورد نوروز
تاوان عشق | Fateme_RZ
نام رمان: #تاوان_عشق
نویسنده: #Fateme_RZ
ویراستار: DENIRA
ژانر: #اجتماعی – #عاشقانه
خلاصه رمان تاوان عشق:
آرسام پویان، بازیگر سینما، بعد از دوسال دوستی قراره به عشقش ساحل برسه؛ اما با اومدن علیرضا، پسر عموی ساحل، از فرانسه تقدیر چیز دیگهای رو رقم میزنه، قرار نیست همه چی به خوبی تموم بشه. این تازه اول ماجراست. پایان تلخ
مقدمه رمان تاوان عشق:
سوختنم را دیدی و خندیدی، خندهات را دیدم و سوختم، خندههایم را خواهی دید، دیدار ما به وقت سوختنت.
قسمتی از رمان تاوان عشق:
نگار:من میرم اتاق سپهر.
-ریخت و پاشش نکنیا!
چپ چپ نگاهم کرد:
-مگه بچهام؟
شونههام رو بالا انداختم.
چپکی نگاهم کرد و روش رو اونور کرد. ای جان بهش برخورد!
نگار:سپهر کی از امریکا میاد؟
بی حواس گفتم:
.
یه نفر خوابش میاد واسه خواب جا نداره
یه نفر یه لقمه نون واسه فردا نداره
یه نفر میشینه و اسکناساشو میشمره
میخواد امتحان کنه تا که داره یا نداره
یه نفر از بس بزرگ خونشون گم میشه توش
اون یکی اتاقشون واسه همه جا نداره
بابا میخواد واسه دخترش عروسک بخره
انتخابم میکنه پولشو اما نداره
یکی دفترش پر از نقاشی و خط خطیه
اون یکی مداد برای آب و بابا نداره
تاوان عشق | Fateme_RZ
نام رمان: #تاوان_عشق
نویسنده: #Fateme_RZ
ویراستار: DENIRA
ژانر: #اجتماعی – #عاشقانه
خلاصه رمان تاوان عشق:
آرسام پویان، بازیگر سینما، بعد از دوسال دوستی قراره به عشقش ساحل برسه؛ اما با اومدن علیرضا، پسر عموی ساحل، از فرانسه تقدیر چیز دیگهای رو رقم میزنه، قرار نیست همه چی به خوبی تموم بشه. این تازه اول ماجراست. پایان تلخ
مقدمه رمان تاوان عشق:
سوختنم را دیدی و خندیدی، خندهات را دیدم و سوختم، خندههایم را خواهی دید، دیدار ما به وقت سوختنت.
قسمتی از رمان تاوان عشق:
نگار:من میرم اتاق سپهر.
-ریخت و پاشش نکنیا!
چپ چپ نگاهم کرد:
-مگه بچهام؟
شونههام رو بالا انداختم.
چپکی نگاهم کرد و روش رو اونور کرد. ای جان بهش برخورد!
نگار:سپهر کی از امریکا میاد؟
بی حواس گفتم:
.
نقاشی زندگیم تمام نشده بود…که رنگ جوهر آرزوهایم ته کشید…
من ماندم و بیرنگی…خیره نگاه میکنم به رنگ های خیالی…
همه جا سفید است…
سفیدی های فریب…
کوری سفید گرفته ام اینروزها…
رویاهایم از من رنگ میخواهند…!
.
قسمت دوم :
یواش یواش داشت به دلم مینشست انگار ! وقتی حرف میزد صداش ارومم میکرد و انگار بابام داشت لالایی برام میخواند , ادبی که تو کلامش بود واقعا دوست داشتنی بود , وقتی حرف میزد نگاهش از ترنج فرش حتی یک وجب اونورتر نمیرفت . همینطور که محو حرف زدنش شده بودم دیدم بلند شد و گفت : به هر حال من و خانواده ام خیلی خوشحال میشیم حالا که کار از کار گذشته و تقدیر اینطور بوده که ما بیاییم خواستگاری رو این مشکلات رو بوجود بیاریم حداقل شما به پیشنهاد ما فکر کنید ! این جلسه رو فقط به عنوان عذرخواهی از من و خانواده ام بپذیرید و امیدواریم هفته اینده که مادرم تماس گرفت شما با رسما خواستگاری امدن ما موافقت کنید ! مهمانی به چشم بر هم زدنی تمام شد و همگی رفتند خانه خودشان .
.
سلام دوستان من شیما هستم و الان که این داستان رو براتون بیان میکنم ۲۱ سالمه تو یکی از روستاهای لاهیجان به دنیا اومدم و همه اتفاق های خوب و بد زندگیم اونجا افتاده ! به خاطر هیکل درشتی که داشتم همیشه بزرگتر از سنم به نظر میامدم و از این بابت خیلی تو زندگیم اذیت شدم , ۱۳ سالم بود که پسری به اسم اردلان اومد به خاستگاریم , بله ۱۳ سالم بود ! و اردلان که تازه به محله ما اومده بودند ۲۸ ساله بود ! اونها که تازه من رو دیده بودند فکر میکرند که من حداقل ۲۲ یا ۲۳ سالم هست برای همین مادرش اومده بود به عنوان اشنایی از مادرم وقت گرفته بود که بیان خونه ما و مادر ساده من هم قبول کرده بود ! …
.
نوع فایل:PDF
حجم:3:38MB
قسمتی از متن این رمان :
جلوی آینه به خودم نگاه کردم چشمای مشکی که پشت اونها رو خطه چشمی باریک کشیده بودم مژهای تابدار که کمی بهشون ریمل زده بودم ویه رژگونه ی هلویی به گونم زده بودم که کمی گونها موبرجسته تر کرده بود وموهای مشکی که انتهای آن کمی تابدار میشود و اونها رو روی سرم جمع کرده بودم و گذاشته بودم انتهای تابدارموهام آویزون بمونن وبه حالت آبشاری خودنمایی کنن و یه لباس صورتی بلند که یقه ی بازی داشت و روی سینش حسابی کار شده بود ویه زنجیر زیبا که گردنم کرده بودم. همین طور که مشغول آرایش کردن بودم صدای مادرم از طبقه ی پایین منو به خودم آورد
عکس های پروفایل جدید دخترونه شیک
.
اگر شما هم به دنبال عکس های خاص دخترانه برای پروفایل در تلگرام یا اینستاگرام میگردید ما در این پست عکس های جدید و شیک از پروفایل های دخترونه رو گرد آوری کرده ایم که در ادامه میتوانید دانلود و ملاحظه کنید.
.
دانلود رمان,دانلود رمان جدید ,دانلود رمان عاشقانه ,دانلود رمان ایرانی
اين رمان که در ژانر هاي عاشقانه،طنز،پلیسی قرار دارد توسط ( بهاره.ش ) در 832صفحه نوشته شده است و امروز براي شما عزيزان بر روي سايت ( ای لاو ) براي دانلود قرار داده شده است.
داستان جالب آدم بی تفاوت
وقتی در اتاق را باز کردم او آنجا کنارِ بخاری روی صندلی راحتیاش نشسته بود و در سکوت و آرامشی که او در نظر من بزرگ جلوه میداد به رویم نگریست و آن وقت مثلِ این که صدای به هم خوردن پنجرهها ناگهان او را از خوابِ رویا بار و شیرینی بیدار کرده باشد آهسته گفت:
«عجب!… شما هستید، بفرمایید، خواهش میکنم بفرمایید.»
سلام و عرض ادب خدمت شما عزیزان
ما تصمیم گرفتیم برای پیشرفت وب تعدادی همکار قبول کنیم از دوستانی که مایل به همکاری هستن
میخوایم که اعلام کنند هدیه ما به دوستان اپلود فایل
بدون کم شدن یک ریال از حجم نت شما و کسب درامد از وب شک نکنید با پیشرفت
وب شماهم میتونید کسب درامد کنید عزیزان توجه کنن همکار نه نویسنده
یعنی شماهم صاحب این وب هستید باتشکر منتظر نظرات شما هستم
ویا با تلگرام بنده تماس بگیرید
با تشکر مدیریت
ببار ای آسمان،
من کویری خسته ام
پر از خار و خاشاکم،
گلی در بستر خویش ندیده ام
خوب می دانم، تو هم دل گرفته ای
بغض هایت را هدیه به رودخانه احساساتم کن
برای سرسبزی دلم لاله های واژگون را آبیاری کنم
.
ﮔﺎﻫﯽ ﺑﺎﯾﺪ ﻧﺒﺨﺸﯿﺪ ﮐﺴﯽ ﺭﺍ ،
ﮐﻪ ﺑﺎﺭﻫﺎ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﺨﺸﯿﺪﯼ ﻭ ﻧﻔﻬﻤــــﯿﺪ ،
ﺗﺎ ﺍﯾﻦ ﺑﺎﺭ ﺩﺭ ﺁﺭﺯﻭﯼ ﺑﺨﺸﺶ ﺗﻮ ﺑﺎﺷﺪ !
ﮔﺎﻫﯽ ﻧﺒﺎﯾﺪ ﺻﺒـــﺮ ﮐﺮﺩ .
ﺑﺎﯾﺪ ﺭﻫﺎ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺭﻓﺖ ﺗﺎ ﺑﺪﺍﻧﻨﺪ ،.
خلاصه داستان :
این رمان حقیقتی است . راجع به دختری به نام محیا که دانشجوی سال سوم کامپیوتر و از خانواده ای مرفه میباشد و به دلیل علاقه ی زیاد به نواختن پیانو تصمیم به شرکت در کلاس پیانو را دارد.
در این بین محیا که تا به حال ذهن و فکرش به تحصیل بوده است و نیز از سر غرورش هیچ پسری نتوانسته توجه او را به خود جلب کند؛ با عرشیا آشنا میشود و بی خبر از اینکه عرشیا کیست و این آشنایی ناگهانی به کجا کشیده خواهد شد؟……
.
.
مجموعه چند داستان کوتاه آموزنده
اردوی مدرسه با اتوبوس :
مدرسهای دانشآموزان را با اتوبوس به اردو میبرد. در مسیر حرکت، اتوبوس به یک تونل نزدیک میشود که نرسیده به آن تابلویی با این مضمون دیده میشود: «حداکثر ارتفاع سه متر»
ارتفاع اتوبوس هم سه متر بود ولی چون راننده قبلا این مسیر را آمده بود با کمال اطمینان وارد تونل میشود اما سقف اتوبوس به سقف تونل کشیده میشود و پس از به وجود آمده صدایی وحشتناک در اواسط تونل توقف میکند.
نام رمان : حواست نیست
نویسنده : نرگس.ع
تعداد صفحات پی دی اف :۲۸۴
تعداد صفحات جاوا :۱۰۱۴
مقدمه:
سر دو راهی عشق و نفرت در جستجوی چشمانی عاشق و بارانی درمانده تر از گذشته تنها گذر نامه ی جاده ای به اسم انتقام را در دستانم گذاردند بر خلاف مسیر عاشقی ظاهرش زیبا بود
نام رمان : بازگشت امید
نویسنده : afsa کاربر انجمن نودهشتیا
موضوع : تخیلی / عاشقانه
ویراستار: Mohadeseh.f کاربر انجمن نودهشتیا
خلاصه : این رمان روایتگر ماجرای یک خر است . یک خر که اتفاقا برعکس دیدگاهی که بهش داریم
هوش زیادی داره . شاید به نظر بچگونه بیاد ولی این ابر مُخ وارد دنیای انسان ها با یک کالبد انسانی می
شه .
اون حتی یک الاغ خالص هم نیست و نمونه جهش یافته است . یک الاغ ، با روحیات خر ها ، اخلاق خر ها
، خلاصه کلا یه کره خر به تمام معناست ! و یک جورایی جلوه ی یک خر در جامعه رو بهتون نشون میده
متاسفانه یا خوشبختانه اولماک در قالب انسانی ” امید ” درگیر مشکلات زیادی میشه که با دختری به اسم
گلسا آشناش می کنه .
چشماشو بست و مثل هر شب انگشتاشو کشید روی دکمه های پیانو .
صدای موسیقی فضای کوچیک کافی شاپ رو پر کرد .
روحش با صدای آروم و دلنواز موسیقی , موسیقی که خودش خلق می کرد اوج می گرفت .
مثه یه آدم عاشق , یه دیوونه , همه وجودش توی نت های موسیقی خلاصه می شد .
هیچ کس اونو نمی دید .
بقیه در ادامه مطلب
چشماشو بست و مثل هر شب انگشتاشو کشید روی دکمه های پیانو .
صدای موسیقی فضای کوچیک کافی شاپ رو پر کرد .
روحش با صدای آروم و دلنواز موسیقی , موسیقی که خودش خلق می کرد اوج می گرفت .
مثه یه آدم عاشق , یه دیوونه , همه وجودش توی نت های موسیقی خلاصه می شد .
هیچ کس اونو نمی دید .
بقیه در ادامه مطلب
سلام با ربات تبلیغگر میتونید گروه محصول کانال خودتونو تبلیغ کنید و حتی میتونید سین بنر بزنید و تو چالشا برنده بشید
ربات رباتساز
با این ربات میتونید به راحتی و بدون داشتن دانش
کدنویسی برای خودتون ربات پیام رسان شخصی داشته باشید
مناسب برای کسایی که کانال دارن و افرادی که میخوان با وی در ارتباط باشن ریپورت هستن
برای دریافت لینک به کانال برید
@boomspam
سلام خدمت کاربران عزیز ای لاو
من و همکارانم تصمیم گرفتیم که مجدد وب ای لاو رو بروزرسانی کنیم
اما ایندفعه رو وردپرس
سعی میکنیم مطالب اینجا رو روی سایت جدید انتقال بدیم
منتظر حضورتون هستیم
ربات رباتساز
با این ربات میتونید به راحتی و بدون داشتن دانش
کدنویسی برای خودتون ربات پیام رسان شخصی داشته باشید
مناسب برای کسایی که کانال دارن و افرادی که میخوان با وی در ارتباط باشن ریپورت هستن
برای دریافت لینک به کانال برید
@boomspam
دانلود رمان عمارت عشق به قلم مهسا ۶۹ و فروزان ۷۰
داستان در مورد دختریه به اسم مهسا که ۶ ساله خانوادشو از دست داده…بهترین دوست و حامی زندگیش براش کاری تو یه عمارت قدیمی پیدا میکنه …عمارت سفید و بزرگی که رازی رو توی خودش پنهون کرده…پسری به نام نیما…ارباب کوچک عمارت، به کمک مهسا این راز رو کشف میکنه و خودش توی همین راز غرق میشه… پایان خوش……
عنوان : دانلود رمان عمارت عشق به قلم
نویسنده : مهسا ۶۹ و فروزان ۷۰
تعداد صفحات : ۴۳۶
.
دانلود آهنگ تیتراژ سریال ترکی تلخ و شیرین با صدای مهدی اسدی طاها
سریال تلخ و شیرین با بازی بیرجه آکالای یکی از سریال های پرطرفدار این روزهای ترکیه است که به فارسی هم دوبله شده است. در این قسمت آهنگ تیتراژ سریال تلخ و شیرین را برای دانلود قرار داده ایم.
+متن موزیک+پخش انلاین
دانلود در ادامه مطلب
دانلود رمان عمارت عشق به قلم مهسا ۶۹ و فروزان ۷۰
داستان در مورد دختریه به اسم مهسا که ۶ ساله خانوادشو از دست داده…بهترین دوست و حامی زندگیش براش کاری تو یه عمارت قدیمی پیدا میکنه …عمارت سفید و بزرگی که رازی رو توی خودش پنهون کرده…پسری به نام نیما…ارباب کوچک عمارت، به کمک مهسا این راز رو کشف میکنه و خودش توی همین راز غرق میشه… پایان خوش……
عنوان : دانلود رمان عمارت عشق به قلم
نویسنده : مهسا ۶۹ و فروزان ۷۰
تعداد صفحات : ۴۳۶
.
رمان: وقتی که نبودی
ژانر: عاشقانه، تراژدی
نویسنده: Moaz17
خلاصه: سارن، دختری که به همسرش علاقه دارد. همسری از تبار بیرحمی. زندگیِ تلخ مزه سارن که با گذشت زمان و اتفاقات ریز و درشت، زیر زبان علی مزه میکند. با فاش شدن حقایقی پنهان، عشق نابود میشود یا همچنان پایدار میماند؟
منبع: یک رمان
برای خواندن رمان به ادامه مطلب بروید
رمان: وقتی که نبودی
ژانر: عاشقانه، تراژدی
نویسنده: Moaz17
خلاصه: سارن، دختری که به همسرش علاقه دارد. همسری از تبار بیرحمی. زندگیِ تلخ مزه سارن که با گذشت زمان و اتفاقات ریز و درشت، زیر زبان علی مزه میکند. با فاش شدن حقایقی پنهان، عشق نابود میشود یا همچنان پایدار میماند؟
منبع: یک رمان
برای خواندن رمان به ادامه مطلب بروید
دانلود آهنگ تیتراژ سریال ترکی تلخ و شیرین با صدای مهدی اسدی طاها
سریال تلخ و شیرین با بازی بیرجه آکالای یکی از سریال های پرطرفدار این روزهای ترکیه است که به فارسی هم دوبله شده است. در این قسمت آهنگ تیتراژ سریال تلخ و شیرین را برای دانلود قرار داده ایم.
+متن موزیک+پخش انلاین
دانلود در ادامه مطلب
دانلود رایگان رمان ترسناک شیاطین مشرور
پیشـ گفتـار:
رمان در دو فصل در یک فایل ادغام شده…
فصل اول: شیاطین مشرور
فصل دوم: غوغای ستارهگان.
من از بدو آغاز این داستان، از کلیهی پرسنل و مدیریت انجمن رمانهای عاشقانه نهایت تشکر رو دارم.
ارادتمند/شکیبا پشتیبان
خلاصه:
یه رمان #متفاوت و باب میل شما.
و نویسنده این بار برای اولین بار با ژانر #ترسناک شروع به فعالیت کرد.
من خود مار گزیدهام، تو مرا از ریسمان سیاه و سفید نترسان.
من خود رنجها بسیار کشیدهام، تو مرا نمک نپاشان.
من خود طعمه به دست گرگ میسپارم، تو مرا طعمه به دست گرگ نفرمان.
شیاطین در درگاه منتظرند، چون شرارهها شعله میکشند، آتش بر پا میکنند، میسوزانند، خاکستر میکنند. نابود میکنند و در آخر آیا خودشان نابود میشوند؟ ببینیم دست تقدیر سرنوشت چه بر راه افراد بیگناهمان قرار میدهد؟
خوشحالی ته دلی یعنی هر روزت پر از درد و رنجش باشد، ولی در آخر بدانی که تمام میشود و شود، حالت عالی است.
✔ رمان بر اساس واقعیت و از زندگی افراد جامعه نوشته میشه. ولی من در جای جای اونها از تخیل هم به کار میبرم.✔
نکته: ⇦ توصیه میشود کسانی که میترسند نخونند و این رمان به افراد زیر ۱۸ سال توصیه نمیشود. ⇨
کته: ⇦ رمان در دو فصل ارائه شده و هر دو فصل با دو نام متفاوت در یک فایل ادغام شده.
فصل اول: شیاطین مشرور
فصل دوم: غوغای ستارهگان
همه چیز از یک انتقام شروع میشه وقتی که همه توی اوج خوشی زندگی میکنن روح و جن همه جا دنبالشون میکنن. یک مرد شیطان صفت به نام سامان که به خاطر
انتقام از یک دعا نویس به نام نادر خودش رو به جن و یک شیطان تبدیل میکنه تا اطرافیانی که برای نادر عزیز هستند رو اذیت کنه از این رو اتفاقاتی هیجانی و عجیب و غریب میفته که…
ژانر: ترسناک _ عاشقانه _ واقعی _ اجتماعی _ با مایههایی درونی از تخیل.
شکیبا پشتیبان
مقدمه:
چــــــــــو آتش در دل خاک.
چـون روزنه زند در دل افلاک.
چـون شعله کشد اسـفناک.
چـــــون شرارههای آتشین…
رستاخیز شود خطـــــرناک.
شیاطین در درگهِ آتش چو آتشفشان…
گذر میکنند در دل خاک و ز افلاک.
شیاطین مشرور.
قسمتی از رمان
راوی: علی جوادی
سلام من علی هستم بیست و یک سال دارم و دانشجوی برق هستم و شاغلم.
تنها زندگی میکنم و پدر و مادری ندارم. دلم نمیخواد خاطرهها رو زنده کنم. ولی یه چیزهایی هست که هنوز اون گوشه موشههای دلم جا خوش کرده. در ضمن من ساکن کرج هستم. یه خاطرهای براتون تعریف میکنم مال چند سال پیش هست.
ما، یعنی چند سال پیش من و مامانم و بابام، رفته بودیم بانه برای بعد اتفاقی تو یه پاساژ یکی از فامیلای بابام و دیدیم بعد با یه عالمه اصرار رفتیم خونه فامیل بابام…
ساعت یک بود که بابام گفت:
– من میرم بخوابم شب همهتون خوش.
بعد هم رفت، ما هم با تو پذیرایی نشسته بودیم تلویزیون میدیدیم. زنها هم اون ور داشتن باهم صحبت میکردن چایی میخوردن.
اون خونه فامیلمون که امشب باید اونجا میگذروندیم خیلی وحشتناک بود دستشویی هم بیرون بود تو حیاط باید یه پنجاه متر میرفتی و هلاک میشدی تا میرسیدی به د س ت ش و یی .
خلاصه خونه خیلی بزرگ بود. پنج تا اتاق خواب پذیرایی دویست و بیست متر و.
بعد یهویی بابام اومد بیرون با یه قیافه وحشت زده به (کامران) پسر صاحب خونه همون فامیلمون کشید این ور بهش یه چیزایی گفت منم رفتم جلو ببینم چی گفته!
بابام میگفت:
نام کتاب:شیاطین مشرور
نوع کتاب :PDF
تعداد صفحات:189
دانلود رایگان رمان منو اذیت نکن
نام کتاب: منو اذیت نکن
نوع کتاب:PDF
تعداد صفحه: 230
توجه:این داستان بر مبنای حقیقت است و تمامی اسامی نام برده(بجز اسم نویسنده)مستعار است
خلاصه:
نیاز دارم مدتی نباشم ؛
سفر کنم به جایی ک هیچ کسی را نشناسم ،
به جایی ک هیچ کسی مرا نشناسد …
دور باشم و رها
سبُک باشم و آزاد …
آدم هایی را ببینم ، ک هیچ تصور بدی از آنها ندارم ،
مسیرهایی را بروم ، ک تا به حال نرفته ام ،
عطرهایی را بزنم ، ک تا به حال نزده ام ،
و لباس هایی را بپوشم ، ک تا به حال نپوشیده ام …
در مکان هایی بنشینم ، ک هیچ خاطره ای را برایم زنده نمی کنند ،
موسیقی هایی گوش کنم ، ک مرا یادِ کسی نمی اندازند ،
و نوشیدنی هایی بنوشم ، ک مرا بیخیال تر از همیشه کنند …
نه به کسی فکر کنم ،
نه نگرانِ چیزی باشم ،
نه از پیشامدِ پیش نیامده ای بترسم !
من نیاز دارم مدتی در خنثی ترین حالتِ ممکن باشم …
قسمتی از رمان
این داستان زندگی دختری بنام آسو رو توسط دختری بنام نیلوفر به نمایش میزاره،زندگی و سرنوشت تلخ دختری که تو سن دوازده سالگی درحالیکه رنج زیادی از پدر و مادر ناتنی اش میکشید،مجبور به ازدواج شد.چالش ها و اتفاقات تلخ زیادی در زندگی شویی دختر غصه ما اتفاق می افته و تا پایان رمان همراه باشید و ببینید عاقبت انسان های پست و پلید که با دل سیاه انسان هارو آزار میدن چگونه خواهد بود….و آیا آسو میتونه از پس این مشکلات بربیاد یا زندگی اونو از پا درمیاره
به نام خدا
با ذوق و شوق در حالیکه سینی چایی دستم بود به سمت مامان رفتم.مامان لیوانی برداشت و تشکر کرد.
کنارش نشستم و با نیشی گشاد گفتم
-خب تعریف کن
مامان خودشو به ندونستن زد و درحالیکه با ارامش چاییشو مزه مزه میکرد گف
-چیو؟
اعصابم از اینهمه بی خیالیش خورد شد دوست داشتم سریع بفهمم موضوع اون دختره که مامان و سهراب داشتن با هیجان به هم تعریف میکردن چی بود .
کلافه دستی تو موهام کشیدم و بمامان گفتم
-همون دختره دیگ چی بود اسمش؟…اهان…آسو.
مامان لیوانشو تو سینی گذاشت و رو به من گفت
-حالا چرا گیر دادی به اون؟
با هیجان خودمو بیشتر سمتش کشیدم و گفتم
-اونجور که سهراب با آب و تاب تعریف میکرد و میگفت دوتاعموهام عاشقش بودن و سرش باهم اختلاف داشتن و اونجور که تو میگفتی زندگیش خیلی عجیب و سخت بود خب ادم وسوسه میشه دیگ.
مامان همچنان بی تفاوت نگاهم میکرد خودمو مظلوم کردم و لبامو جلو اوردم ، سرمو کج کردم و گفتم
-تعریف کن دیگ لطفااااا.
دانلود رمان شوهر تحمیلی
نام کتاب: شوهر تحمیلی
نوع کتاب:PDF
تعداد صفحه: 210
قسمتی از رمان
هنوز چند دقیقه از بهوش آمدن من نگذشته بود که بابا وارد اتاق شد و با چشای برزخی نگام کرد و بعدش با صدایی که عصبانیتش معلوم بود به من گفت :دختره خیره سر مگه من به تو نگفته بودم که گریه نکن ددد دختره ی نفهم می دونی اگه اون پسره بفهمه که بیماری تنفسی داری قیمتت میاد پایین اونوقت من می دونم و تو می دونی که چی کار میکنم …
و بعدش بدون اهمیت به اینکه من در چه حالیم از اتاق خارج شد و من موندم تنها و به این فکر کردم که من مگه چیکار کردم که زندگیم اینطوری شد اصلا چرا بابا مامانم باید از من بدشون بیاد
و این موضوع برام مجهول بود و بار ها به این فک کردم که شاید اونا بابا مامان واقعی من نیستن برا همین دور از چشم اونا چند تا از موهای بابا رو برداشتم و به ازمایشگاه بردم ولی جوابش مثبت بود و این نشان دهندهی این بود که من بچشون هستم …
اما هنوزم که هنوزه نمی دونم که که چرا مامان و بابام مهدیه رو بیشتر از من دوست دارن ….
تو فکر بودم که مامان آومد تو اتاق و با دیدن من اخماشو تو هم کرد و با لحن تندی گفت :اوی برام آبغوره نگیر حوصله ندارم زود بلند شو برو دست و صورتتو بشور بیا این لباسا رو بپوش
بعدش هم بدون توجه به من از اتاق خارج شد و من موندم و تنهاییام
دانلود رایگان رمان برج زهرمار و دختر شیطون بلا
نام کتاب: برج زهرمار و دختر شیطون بلا
نوع کتاب:PDF
تعداد صفحه: 350
قسمتی از رمان
برای آخرین بار خودمو توی آیینه نگاه میکنم
پسری قد بلند با موهای مشکی که به راحتی حالت میگرفتن چشمای آبی پررنگ خیره کننده بامژه های نسبتا بلند مشکی هیکلی پر و ورزشکاری که برای به دست آوردنش تلاش زیادی کرده بودم
به خودم نگاه می کنم خیلی وقت بود خوده واقعیمو فراموش کرده بودمو توی این شخصیت فرو رفته بودم دیگه چیزی از اون آرسام نه سال پیش باقی نمونده بود کلا اون ارسام مرده بودو ارسام دیگه ای به جاش متولد شده بود شهرت و مقام و جایگاهم و اضافه کنم ثروتم خیلی بالاتر از قبل رفته بود غرورم جای شیطنتام جدی بودنم جای مزه پرونیهام و سرد و خشک بودنم جای محبت کردن به اطرافیانم نشسته بودو مبانی تمامیه این اتفاقات دختری بود به اسم آرمیتا
حتی با فکر کردن بهش و به یاد اوردنه یاد و اسمه کثیفش حالم بد میشد اما چاره چی بود جزئی از خاطرات گذشته ام بود
با خیانتی که بهم کرد باعث شد که اعتمادم نسبت به همه دخترها شکسته بشه و از همشون متنفر بشم این حس تنفرم با دیدنه دخترهایی که اطرافمن و سعی دارن باهام باشن یا آویزونن افزونو افزون تر میشه
دانلود رمان شش برادر
نام کتاب : شیش برادر
نوع کتاب: PDF
تعداد صفحات:359
*ماهان*
با اشاره دست به نوید گفتم که در حالت اماده باش قرار بگیره. نگاهی به دور و اطراف انداختم، حواس هیچ کس به سمت ما نبود. خم شدم پشت بقیه به ارامی ترقه ای بیرون کشیدم. سرم بلند کردم که نوید علامت داد الان بهترین موقع هست. فندک ازش گرفتم که سعید سریع و خیلی اروم گفت :«نوید سیگار می کشی؟ ».یکی توی سرش زد و گفت :«نه باهاش اثار هنری خلق می کنم»بیخیال جنگ و جدال اون دو نفر شدم ترقه و روشن کردم سریع زیر پای ردیف اول انداختم. همین که ترکید کلاس روی هوا رفت. محمدی و دیدم که می خواست از کلاس بیرون بره.
_یا امام چی شده؟ موشک زدند؟ .
از روی زمین به زحمت بلند شدم دستی به پشت لباس ام کشیدم گفتم :«نه داداش ار پی جی بود تو به درس توجه کن حواحواس خودت و واسه این مسائل جزئی پرت نکن».معلم اقای میرزایی نگاهی بهم انداخت و همراه با داد گفت :«ماهان این بار چند ام هست که داری نظم کلاس و بهم می ریزی».صدام و صاف کردم . نگاهی به بچه ها انداختم که اروم نشسته بودند. می خواستم توضیح بدم که عصبی سمت در اشاره کرد و گفت :«همین الان می ری دفتر و میگی که چند بار هست داری این کار و انجام می دی ».چشمی گفتم از کلاس خارج شدم. مثل شیر که سلطان جنگ باشه سمت شکارگاه رفتم. تقه اب به در زدم که صدای مسعودی معاون اومد. همین یکی و کم داشتم. تا در باز کردم دیدم مثل همیشه پا روی پا انداخته نشسته
درباره این سایت